نوع : مانگا فارسی – مانگا انگلیسی – دیجیتالی
نحوه خواندن : از راست به چپ
ژانر : اکشن – کمدی – درام – زندگی روزمره – پسرونه
نام انگلیسی: Spy X Family
نام فارسی : خانواده x جاسوس
نویسنده و طراح : (ENDOU Tatsuya (Story & Art
تعداد جلد : نامشخص
تعداد چپتر : نامشخص
وضعیت انتشار : در حال انتشار
وضعیت ترجمه : آنگوئینگ
پخش : ماهانه
سال انتشار : 2019
منبع نسخه فارسی : animworld
منبع نسخه انگلیسی : SiGMA_Books
خلاصه داستان: یه جاسوس حرفه ایی مخفی بود که روز های زندگیشو مشغول تموم کردن ماموریت های مخفی بود، اون همه این کارهارو برای رویای یه دنیای بهتر می کرد. ولی یه روز، از فرمانده ش یه ماموریت خیلی سخت دریافت کرد. تو اون ماموریت، اون باید موقتا یه خانواده تشکیل می داد و یه زندگی جدید شروع می کرد؟! یه کار جاسوسی، اکشن و کمدی از یه خانواده دوست داشتنی!
نسخه دیجیتالی : این نسخه دارای ترجمه رسمی و بالاترین کیفیت مانگا است و از طرفی بهترین گزینه برای افرادی است که قصد دارند مانگا رو چاپ کنند.
توجه : ادامش کی میاد؟ چرا ترجمه نمیکنید؟ پس چی شد؟ چپتر بعدی کی میاد؟ پایان یافته است ؟ ادامه داره ؟ ( جوابی داده نمیشه پس خواهشا نپرسید ) منبع همه پستا و اطلاعات مربوط به پایان و ادامه کار داخل مشخصات زده شد . در رابطه با تاریخ و نحوه انتشار کارا از گروه ترجمه ای که منبعش هم ذکر شده بپرسید.
راهنما : تمامی فایل ها بصورت فشرده (RAR - ZIP) قرار میگیرن . پس از دانلود توسط نرم افزار WinRar فایل ها را از حالت فشرده شده خارج نمایید. برای اجرای فایل های دیجیتال از نرم افزار YACReader استفاده کنید.
اوکی چپتر ۷۰ اومد.
وای باورتون نمیشه چخبره 😮
خلاصه خیلی خیلی کوتاه چپتر ۷۰:
چپتر ۷۰!!! اسپویل نشین!
خب خلاصه بگم؟ مدرسه خبردار شده که اتوبوسا دزدیده شدن ولی نمیخوان به اولیا یا اخبار بگن. تو اتوبوس همه وحشت کردن و آنیا هم گیج شده چون همه دارن فکر میکنن و غیره. بیل بازوکا از جاش بلند میشه و میگه که پدرش تو ارتش هست و غیره و همه رو آروم میکنه ولی بیلی اسکوایر میگه که خفه شه. بچه ها بعد سخنرانی بیل آروم ترن و آنیا از گیجی درمیاد و یاد مامان باباش میفته (که به محض فهمیدن نجاتش میدن مطمئنا)
حالا وایز هم فهمیده این موضوعو ولی لوید انگار سر یه ماموریت دیگست و نمیرسه به موقع
برای همین وایز از پشت پرده هوای پلیس رو داره.
آنیا شروع میکنه به خوندن ذهن آدم بدا برای اینکه بفهمه نقششون چیه. اونا فکرای مختلف میکنن ولی به جایی که دارن میرن فکر نمیکنن برای همین آنیا میگه که دستشویی داره و غیره و بیل میگه خفه شه و همون لحظه هست که به بقیه نقشش فکر میکنه (جایی که باید بره)
آنیا اسم اونجا رو تکرار میکنه و به بکی میگه که لبخونی یاد گرفته و غیره 😐
اینا یه پیغام کمک مینویسن (به زبان ناخوانای آنیا) که دامیان با تکه کاغذ بهشون پیام میده که دارن چه غلطی میکنن. بکی با تیکه کاغذ به دامیان میرسونه که جایی رو که قراره برن و میدونن و باید کمک بگیرن و این تنها راهه.
دامیان با تیکه کاغذ بهشون میرسونه که حواسپرتی بوجود میاره تا اونا پیغام کمک رو از پنجره اتوبوس پرت کنن پایین.
دامیان میگه که نزدیکه بری*ه تو شلوارش 😐 (تو روی بیلی اسکوایر) و بحثشون میشه
بکی شیشه رو میده پایین و پیغام کمک با کارت شناسایی بکی، توی بسته شکلات چرچیل (تو خلاصه قبلیم توضیح دادم، جعبش فلزیه و گرد) رو پرت میکنه بیرون .
از اینجاشو دلم نمیاد ترجمه نکنم 🙂
بکی:اوه من دارم چیکار میکنم؟ این فرصتمونه!
*پنجره رو میدن پایین*
آنیا حالا!
باشه!
بسته فلزی به زمین برخورد میکنه و مردم متوجه میشن
بیلی متوجه صدا های پنجره میشه و وقتی نگاه میکنه پنجره خودکار بالا میره و محکم بسته میشه
اطلاعات عمومی!: ببینین، اتوبوس های مدرسه های خارجی، پنجرشون کشویی طور هست. میخواد بسته بشه در اصل و باید با نیرو بازش نگه داری. نیرو رو حذف کنی خودکار بسته میشه بطرف بالا.
بیلی: هی تو چیکار کردی؟ چیزیو پرت کر….
آنیا: سوت سوت سوت!
بیلی: وحشت زده
مردم:
خانم: پرت کردن آشغال از بیرون پنجره؟ اصلا تو مدرسه اینا دارن چی یاد میگیرن؟
مرد: هی این کارت شناسایی یکی از بچه های ادن نیست؟
واستا ببینم؟؟؟!!!! اینو ببین!!!!
بیلی در اتوبوس: آنیا رو از گردن میگیره و میکِشتش.
بکی: ولش کن!
آنیا: آی!
*کلیک چانک* (صدای چفت کردن یچیز. مرحله ۱)
*کِچانک* (صدای چفت شدن کامل)
آنیا: ؟
بیلی: دس نزن بهش.
*یه ریموت رو بالا میاره*
اون یه بمبه. دفعه بعدی که یکار خنده دار انجام بدی، مختو منفجر میکنم.
هر کس دیگه ای هم یکار خنده دار انجام بده، سر اون رو (سر آنیا رو) منفجر میکنم.
هرکسی سعی کنه فرار کنه، سر آنیا رو منفجر میکنم.
و مطمئنا هرکسی هم سعی کنه بمبو جدا کنه، بمبه منفجر میشه.
فهمیدین کله پوکا؟ جون همکلاسی دوستداشتنیتون تو دستای خودتونه. هرکدومتون گند بزنه، این دختر رفتنیه!
پایان خلاصه چپتر ۷۰
نظرم؟ ۶ از ۵. وتف خیلی خوب بود
باید ۲ هفته صبر کنم😭😭
بله حق با شماست
با خوندن متن یاد دوستانی که از دستشون دادم افتادم و احساساتی شدم و فکر کردم نیاز دارم با کسی که این متن رو نوشته صحبت کنم
در حالی که یادم نبود ممکنه یه بچه سال چیپ بپره وسط چیزی که بهش مربوط نیست و با میم پنج سال پیش(ساقیتو معرفی کن) سوزشش رو بروز بده
بهر حال این سایت مانگاست و جای این حرفا نیست اگه کسی ناراحت شده ازش معذرت میخوام
خب من ۵ ساله اوتاکوعم و بالای ۶۰ تا انیمه دیدم ولی این انیمه و مانگا…یجور دیگه ای عاشقشم:))و خب من بخاطر داستان جذابش دوستش دارم😔(وی در اصل برای شیپ دامینیا این انیمه رو دنبال میکنه-)ولی خدایی خیلی متفاوت بود و عاشقشمم
خیلی دلم میخواد که زودتر آنیا و دامیان و بقیه بچه ها بزرگ شن و وارد یه بخش دیگه ای از انیمه بشیم اینجوری تئوری های خیلی زیادی میان مثل اینکه کِی میفهمن انیا ذهن خوانه یا اصلا پدر مادر دامیان ویلن این مجموعه هستن یا شخصیت مثبت؟!و خیلی خیلی مشتاقم برادر دامیان رو نشون بده!این انیمه اگر یزره سریع تر پیش بره میتونه وارد بخش های جدیدی بشه و اینجوری پر طرفدار تر هم میشههه
سلام من برگشتم!
تصحیح دارم!
آقایان و خانما!! تصحیح چپتر ۶۹!!!! اسپویل نشین!!!
اون قسمتی که من ترجمه کردم:
آنیا: *کاغذ مچاله میکنه* و اینطوری دامیان رو گیر میارم! *کاغذ رو پرت میکنه تو سر دامیان*
دامیان: هاه؟
آنیا (با قیافه ای بشدت زشت): منو زشت خطاب کن
دامیان: *عصبی میشه و شوت میکنه کاغذ رو تو صورت آنیا*
آنیا: آی!
یه تیکه داره که نوشتم : آنیا (با قیافه ای بشدت زشت) منو زشت خطاب کن
منظورم تو این تیکه این بود که آنیا اینو به دامیان میگه (شاید شما هم این فکر رو کردین) ولی اشتباه من بود
در اصل تو اینجا آنیا شکلکی برای دامیان درآورده که به معنی “منو زشت خطاب کن” هست
ضمنا تو قضیه تعارف کردن غذای سگ به دامیان، آنیا، دامیان رو بصورت “پسر دوم” خطاب میکنه نه “دامیان”.
باشد که رستگار شوید 🙂
خب خب منم اومدم :d
(افرادی که میخواین خلاصه چپترای ۶۸ و ماموریت کوتاه ۹ رو بخونین، کامنتا رو پایین برین، خلاصه ای رو که من کردم رو پیدا میکنین)
آقایان خانما!!!! چپتر ۶۹!!!! اسپویل نشین!!! خلاصه!!!!
اگه غلط املایی یا تایپی ای چیزی دیدن، ببخشین
این میشه گفت کل چپتر ۶۹ هست پس خلاصه دیگه حساب نمیشه
در اصل میگم برین انگلیسیش رو بخونین ولی اگه خواستین و غیره میتونین اینو بخونین
چپتر ۶۹:
(اول از همه، nice!)
دانستنی: خب قبل اینکه خلاصه رو بهتون بگم، یچیزو باید بدونین. تو این چپتر یه گروهی معرفی میشه بنام “سیرک قرمز” (آشناست این نام، مگه نه؟ چون واسه چپتر ۱۵.۵ هست این گروه.(زمانی که یور رفت آدم بکشه و تیر خورد در باسنشان).
خلاصه بگم، طبق چپتر ۱۵.۵، گروه سیرک قرمز، “یک گروه تروریستی تندرو هست که بخشی از بودجه آن از منافع خارجی تامین میشود. آنها مسئول چندین رفتار تروریسم بی رویه داخلی هستند” (کل ترجمهء کلمه به کلمه همین سایت درباره این گروه)
این رو لازم بود بگم قبل شروع خلاصم 😐
چپتر ۶۹ واقعی:
خب انگار این چپتر از پایگاه sss شروع میشه (جایی که یوری توش کار میکنه)
یکی میاد پیش رئیس و میگه که یسری اخبار بد از دسته چهار بهشون رسیده (اسم تیمه دسته ۴ اگه اشتباه نکنم)
رئیس: *میپره وسط حرف طرف* باقیمونده اعضای گروه تندروی سیرک قرمز هم شامل این خبر بد میشن، مگه نه؟
طرف توضیح میده که رئیس این گروه سیرک قرمز، بیلی اسکوایر، که خارج از کشور مخفی شده بود، بوسیله یکسری اطلاعات تایید نشده، گفته میشه که گروهی که کنترلش رو بدست داره (سیرک قرمز) همین الان تو برلینته 😐 (خلاصه بگم، کل گروه تو برلینت هستن)
خب. آکادمی ادن داره بچه های سال اول رو میبره موزه برلینت (مطمئنا میتونین حدس بزنین قراره چی بشه)
مراقب بچه ها میگه که تا ۱۰ دقیقه دیگه میرسن موزه و از بچه ها خواهش میکنه که صداشونو متناسب با اینکه تو اتوبوس هستن، تنظیم کنن (صداشونو بیارن پایین)
آنیا چشماش برق میزنه (کنار بکی نشسته) و میگه که قراره برن دد (بیرون، در اصل کلمه ooting استفاده شده که کوتاه شده و لوس شده outing هست ولی خب معادل یادم نیومد نوشتم دد 🙂 )
و بکی میگه که این یه اردو نیست و قراره یه تجربه فرهنگی باشه (موزه)
دامیان که با دوستاش نشسته، میگه که باورش نمیشه دارن میرن کاری به این آشغالی رو انجام بدن
یکی از دوستاش میگه که، رئیس! بیخیال! قراره خوش بگذره! استخوان دایناسور دارن!
اونیکی میگه: و مومیایی ها! مومیایی های واقعی!
دامیان شکایت میکنه که چرا باید با این وسایل نقلیه بدرد نخور برن موزه و دوستاش هم توضیح میدن چون کل کلاس اول داره میره موزه
بیل (بیل بازوکا خودمون) (که پشت دامیان نشسته) میگه که “هاها! تو هر تجربه جدیدی، یه ارزشی نهفته هست، پسر رئیس دزموند”
و دامیان میگه که خفه بشه و بهش اجازه نداده حرف بزنه و ادامه میده که این گدا ها حداقل میتونستن به هر کلاس، یه اتوبوس جدا بدن (تمام کلاس اولی ها دارن میرن موزه)
بیل میگه که “این واقعا زشت بود و این یک فرصت هست که تو کلاس های متفاوت دوست پیدا کنی!”
دامیان: چرا باید اینکارو کنم؟ (دوست پیدا کردن)، اونا رقیبای ما هستن
بیل: باشه اگه میخوای اینجوری پیشش ببری، پس بیا ببینیم تو موزه، کدوم کلاس میتونه دایناسورای بیشتری رو نام ببره
*آنیا داره نگاهشون میکنه*
آنیا: (فکر میکنه) من باید نقشه و کلک های بابامو کپی کنم تا توی نبرد دوستی ها موفق بشم ((بر اساس چپتر ۶۷.۲) و بله، آنیا انگار ذهن لوید رو خونده بعد از اینکه لوید با رئیس بیمارستان دوست شد.)
نقشه آنیا:
دامیان: احمق زشت! تو زشتی! من تو رو به معلم میگم!
هی معلم! آنیا خیلی زشته! از بس زشته که باید از ادن اخراجش کنین!
معلم: چیییی؟!!! خانم فورجر، این حقیقت داره؟ ما تو آکادمی ادن، زشت بودن رو خیلی جدی میگیریم
آنیا: نه من زشت نیستم، من خیلیم نازم 😐 (تکرار میکنم، کلمه uggo رو زشت معنی کردم، adorbs هم ناز. چون این واژه ها، واژه های لوسن و وجود خارجی ندارن)
معلم: همممم، حق باهاته، تو خیلی نازی. در اصل، پسر دوم، تویی که زشتی (از درون)
دامیان: چییی؟!
معلم: من همین الان تو رو از آکادمی ادن اخراج میکنم بخاطر زشت بودن و بدجنسی بودنت
*دامیان رو با خودش میکشه که ببره*
دامیان (گریان): نه!!!! هرکاری کنین بغیر اون!!!!
آنیا: معلم صبر کن! پسر دوم زشت نیست، اون فقط یه آشغال عوضیه 😐
معلم: اوه، پس اگه این تمام چیزیه که اون هست، پس دیگه هیچی دیگه.
دامیان: بواااااه! (گریان) خیلیییی ممنون!
آنیا: همم. منو ببر خونت.
پایان نقشه چیدن
آنیا: *کاغذ مچاله میکنه* و اینطوری دامیان رو گیر میارم! *کاغذ رو پرت میکنه تو سر دامیان*
دامیان: هاه؟
آنیا (با قیافه ای بشدت زشت): منو زشت خطاب کن
دامیان: *عصبی میشه و شوت میکنه کاغذ رو تو صورت آنیا*
آنیا: آی!
بکی: آنیا؟ داری چیکار میکنی؟
آنیا: *صورتشو از درد گرفته* نقشم شکست خورد
دامیان:(فکر کردن) این دیگه چه کوفتی بود؟ یعنی اون هنوز بخاطر قضیه دستمال از دستم عصبانیه؟ از اینکه جبران نکردم براش؟ فکر کنم باید کیک مزخرفی رو که میخواست رو بهش بدم *از کیفش کیک درمیاره*
مترجم: و از تو کیفش کیک درمیاره!!!!! دامیان میخواد به آنیا کیک بده!!! هورااااااhttps://s.w.org/images/core/emoji/14.0.0/svg/1f973.svghttps://s.w.org/images/core/emoji/14.0.0/svg/1f38a.svghttps://s.w.org/images/core/emoji/14.0.0/svg/1f389.svg دامیان x آنیا goes brrrrrr!
دوست دامیان: اوه تو با خودت هله هوله آوردی؟
دوست دوم: بیا بازش کنیم همین الان!
دامیان: ولی…. این…. *اعصابش خورد میشه* (آخی، میخواست به آنیا کیک بده ؛))))) )
دوستای دامیان: مممم! اینا خیلی خوشمزه هستن، ممنون رئیس!
جورج گلومن: (همکلاسی دامیان با کله تخت) *دستشو به سمت دامیان دراز میکنه برای گرفتن کیک*
دامیان: *نعره میزنه* چرا دستتو دراز کردی؟؟!!
جورج: ولی من تمام شیرینی هامو باهاتون تقسیم کردم! (موضوع امتحان ترم)
دامیان: ولی هیچی به من نرسید!
بکی: تو با خودت هله هوله آوردی آنیا؟ من با خودم آبنبات های churchill confectionary آوردم. *تکونش میده* خود این جعبش کیوت نیست؟ (سرچ کنین، churchill confectionary candy و تو گوگل عکس ها رو نگاه کنین. خیلی قشنگه جعبه هاشون)
آنیا: ببین من چی آوردم
بادوم زمینییی! (نمکی)
بکی: پس مثل همیشه دیگه.
آنیا: و ضمنا….
بادوم زمینیییی! (پنیری (عاشقشم ؛) )
بکی: باید وعده های غذاییتو متعادل تر کنی آنیا.
آنیا: اوه! یه قطعه از غذای بوند! (سگش)
بکی: و تو قطعا باید اون کیفتو تمیز کنی.
آنیا: دامیان! یه قطعه غذای سگ میخوای؟؟؟ (XD)
دامیان: *عصبی* میخوای تو رو از اتوبوس پرت کنم
بیرون؟؟؟
بیل و بقیه: چقد پر سر و صدا هستن اینا
معلم: برین سر جاهاتون! تا چند دقیقه دیگه میرسیم
* از چند تا اتوبوس، دوتاشون بجای مستقیم رفتن، دور میزنن*
معلم: آممم داری کجا….؟ آقای راننده؟ شما موزه رو رد کردین
ماشین اسکورت: (نگهبان مدرسه مثلا) چه خبره؟ اتوبوس های ۲ و ۳ از گروه جدا شدن و بجای مستقیم رفتن، دور زدن
*یارو تک چشم (نگهبانی) تعجب میکنه.اتوبوس ۲ و ۳ سرعتشونو کم میکنن و می ایستن*
معلم: آمم…. فک کنم که بتونیم دور بزنیم؟ فکر کنم یذره مسیرو اشتباهی رفتی تا اینجا
*گروه سیرک قرمز وارد اتوبوس میشه*
معلم: *وحشت زده* شما ها کی هستین؟ بیخشین ولی این اتوبوس مدرسه هست و شماها اجازه ورود…..
*شوکر*
معلم: آییی *میفته زمین*
*همه وحشت کردن*
بیلی اسکوایر: را بیفت (به راننده). اونو ببند (به نوچه اش)
نوچه: حتما
*بزت(صدای واکی تاکی)*
بیلی اسکوایر: بروس، وضعیت اتوبوس شماره ۲ چطوره؟
*بزت*
بروس: تموم شد. هیچ مشکلی نیست
*بچه ها وحشت کردن*
راننده: *درحال چک کردن آینه* هی بیلی! یه ماشین پشتمونه.
بیلی: *فکر میکنه* حتما اسکورت امنیتی هست، نه؟
بیلی: بذار نزدیک شه
راننده: باشه
*بیلی به ته اتوبوس نزدیک میشه و بچه هایی که ته اتوبوس هستن نفسشونو حبس میکنن. بیلی دستشو سر دستگیره در ته اتوبوس میذاره*
(اطلاعات عمومی! اتوبوس های مدرسه خارجی تهش یه در هست که میشه ازش خارج شد ولی فقط در طی یک اتفاق مث آتش سوزی یا غیره)
*درو باز میکنه*
*صدای شات گان*
*شلیک میکنه به چرخ ماشین*
*صدای ترمز ماشین میاد و ماشین میخوره به درخت*
بچه های وحشت زده ته اتوبوس (که دخترن): واییی!
بیلی: ساکت! *شاتگان رو طرف بچه بدبخت میگیره 🙁 *
بچه هه: https://s.w.org/images/core/emoji/14.0.0/svg/1f625.svghttps://s.w.org/images/core/emoji/14.0.0/svg/1f910.svg
بیلی اسکوایر: صبح بخیر، بچه های آکادمی ادن.مطمئنا شما فهمیدین تا الان که چه خبره اینجا.
ما سیرک قرمز هستیم و اتوبوس شما رو گروگان گرفتیم. اگه میخواین زنده بمونین، همونکاری رو میکنین که ما میگیم.
*دامیان، آنیا و بقیه به ته اتوبوس که بیلی واستاده نگاه میکنن. همه وحشت زده هستن و عرق کردن ولی آنیا O: *
پایان چپتر ۶۹ (از اینجا به بعد رو به خواست خودتون بخونین)
بیخشین طولانی شد. یسری واژه ها رو انداختم تا کوتاه تر بشه ولی نشد 😐
نظرم درباره این چپتر؟
۵ از ۵! پرفکت بود! گروگان گرفته شدن؟؟!!! خیلیی خوب بود 🙂 دامیان هم میخواست به آنیا کیک بده. خیلی کیوت بود ؛)
پیشبینی چپتر ۷۰:
بگذریم. بر اساس ردیت، بیشتر افراد بر این اعتقاد دارن که آنیا به روشی همه رو نجات میده و در انتها یه ستاره استلا گیرش میاد (اصلا هم احمقانه نیست، میتونه اتفاق بیفته)
امیدوارم که لذت برده باشین
پ.ن: ادمین گرامی چک کننده این متن بلند، واقعا متاسفم ؛( خسته نباشی!
Ill Ghajar. Signing off.
آره ولی اگه درست یادت باشه آنیا فقط طرف رو منفجر کرد با استفاده از دستور عمل خود طرف برای ساخت بمب.
بعدش هم گفت که طرف رو نمیکشه و ولش کرد که بره “کاترین” رو خوشبخت کنه و دیگه به پرنسس تیغ کار نداشته باشه
طرف هم بعدش بلند شد و رفت و گفت میره یه زندگی عادی داشته باشه
پس طرف نمرده ولی خب اگه طرف وارد اتوبوس بشه شاید آنیا رو بشناسه؟
البته آنیا لباس مبدل پوشیده بود تو چپتر ۱۵.۵ ولی خب.
جالبه 👌
خب تونستم بیام :d
خلاصه سریع!
اسپویل نشین!
تا چند هفته دیگه آپلود میشه ترجمه رسمی، فعلا اینو میتونین بخونین تا از خماری دربیاین اگه لازمه ولی انگلیسیش رو پیشنهاد میکنم بخونین چون هم بهتره، هم در اصل من کلی مطلبو حذف کردم.
ماموریت کوتاه ۹:
لوید امتحان تاریخ آنیا که نمره ۷ گرفته رو میبینه و یاد این میفته که آنیا با استفاده از انیمه spy wars تونسته بود بصورت کسر بگه که دو هشتم گلوله های باندمن باقی مونده.
لوید که میخواد وضعیت درسی آنیا رو بهتر کنه، یاد این میفته که اصلا سری انیمه تموم شده 😐 پس میره که قسمتای جدیدشو بوجود بیاره “فقط بخاطر ماموریت استریکس”.
آنیا هم خوشحال و خندان فکر میکنه که قراره عالی بشه. (ذهن خوانی کرد تمام وقت)
لوید به فرنکی مراجعه میکنه و میگه که از بس آرت سری انیمه spy wars رو مطالعه کرده،میتونه خیلی راحت رونویسی کنه این آرت رو و پیادش کنه سر کاغذ 😐 (چه کار هایی از دستت برمیاد، لوید فورجر، اصلا هم بخاطر آنیا نیست 🙂 )
خلاصه پنل ها آماده میشن و لوید میده اونا رو که فرنکی رنگشون کنه
خودش هم صداپیشگی میکنه و موزیک و افکت صدا میفته گردن فرنکی.
درنهایت فریم ها رو پشت هم میذارن و فیلم بوجود میاد (ازین فیلمای قدیمی که با آپارت پلی میشد. مثلا ۱۶ میلی متر درنظر بگیرین)
فرنکی شاکیه که چرا لوید بهش مراجعه میکنه سر کارایی که هیچ ربطی به حرفه “دلال اطلاعات بودن” فرنکی ربطی نداره که لوید با پول نظر فرنکی رو عوض میکنه.
درنهایت فیلم برده میشه و به آنیا داده میشه:
سری انیمه:.
باندمن: لعنتی! من ۱۰ مین وقت دارم فرار کنم! اگه در هر دقیقه ۳ نفرو شکست بدم، میتونم ۳۰ نفر رو یا به عبارتی، ۴۰ درصد کل نیرو های دشمنو شکتس بدم……
باندمن: خروجی از سمت شماله ولی شمال کدوم وریه؟؟؟!!! اوه نوک یه قطب نما همیشه جهت شمال رو نشون میده! بخاطر اینکه زمین خودش دو قطب شمال و جنوب داره که اون رو بشکل یه قطب نمای گنده درمیاره…..
باندمن” آه… بالاخره به خانه دوست داشتنیم رسیدم…. تو قرن ۱۳ ام، بعنوان یه سِتِلمِنت مرزی بوجود اومده بود (ستلمنت settlement میشه جایی که یهویی مردم میان توش تا زندگی کنن. قبلا هم اونجا کسی نبوده. معادلشو بلد نبودم) …..
تلوزیون: تو قرن ۱۷ ام، امپراتوری…..
آنیا: این کارتون مزخرفه (اصلا نمیتونم دنبالش کنم)
صورت وحشت زده لوید
پایان
یاداشت های من (خواستین نخونین):
میشه گفت خلاصه نبود، سعی کردم بگم تقریبا کلشو ولی چیزایی که لازم نبود رو حذف کردم (یمقداری هم جا نمیشه، ببخشید)
اگه غلط املایی، غلط ترجمه ای یا هر غلط دیگه ای پیدا کردین، به بزرگی خودتون ببخشین
نظر من؟
من خوشم نیومد از این چپتر 🙁 چیز جدی تر میخوام >:( ولی از ۵ بهش ۳ میدم.
شب خوش 👌
خب گفته بودم چپتر ۶۸ رو خلاصه میذارم
آقایان و خانمای عزیز! چپتر ۶۸!!!! اسپویل نشیننن!
تا چند هفته دیگه آپلود میشه ترجمه رسمی، فعلا اینو میتونین بخونین تا از خماری دربیاین اگه لازمه ولی انگلیسیش رو پیشنهاد میکنم بخونین چون هم بهتره، هم در اصل من کلی مطلبو حذف کردم. (جا نمیشه جدی 🙁 )
چپتر ۶۸:
داستان اینجوری شروع میشه که یور سر کار قتل رفته (واستا، مگه قرار نبود قضیه کشتی آخرین کار یور باشه؟ 🤨) و حریفاش یکیشون یه فرد خیلی گنده هست
طرف خیلی پز میده که گنده هست و اینا و حتی یه اسم خفن داره واسه خودش (گالیک سانِ دل و روده آهنی (ترجمه منه 😅)) که یور بهش مشت میزنه و شوتش میکنه تو آب.
افراد دیگه ای (اونایی که باید به قتل برسن) که اونجا بودن هم وحشت میکنن ولی دست یور ضرب میبینه (ببینین، اون طرف خیلی گنده بود) (و یور مطمئنا بقیه رو هم میکشه چون بعد مانگا اصلا میره یه قسمت دیگه )
صبح روز بعد دست یور که ضرب دیده انگار به درد نمیخوره و یور برای لوید دلیل میاره که در راهروی ضدحریق (بعضی ساختمونا راهروی ضدحریق دارن واسه آتش سوزی) انگار رو دستش بسته شده؟ ولی خب لوید باور میکنه و آنیا هم ذهن یور رو میخونه و میفهمه که نه .
بعد از گذشت ۴ ۵ ثانیه، در خونه باز میشه و یوری میاد داخل و میگه که امروز بیکاره و میتونه با خواهرش وقت بگذرونه که میبینه دست یور ضرب دیده و بخاطرش لوید رو سرزنش میکنه. (میگه تقصیر لویده 😐 )
میگه باید کار پخت و پزو انجام بدی چون دست خواهرم آسیب دیده و غیره و آنیا با خودش فکر میکنه که “بابا که همیشه اینکارو انجام میده”
یور و یوری سر مبل منتظرن که لوید غذا رو آماده کنه که یهویی یور بخاطر تمام محبت هایی که لوید بهش کرده از لوید تشکر میکنه و یوری وحشت زده میشه
یوری میره چاقو رو از لوید میگیره و میگه که خودش غذا رو درست میکنه
بعد که غذا ها درست شد (هم یوری هم لوید غذا درست کردن) غذا رو به خواهرش میخورونه (با استفاده از قاشق) و انگار که یور حال نمیکنه با دستپخت یوری و یوری این تغییر حالت رو میبینه و بازم جا میخوره (خود یور فکر میکنه بخاطر اینکه خیلی زیاد غذا های لوید رو خورده، ذائقه غذاییش تغییر کرده)
یوری میگه که لوید یکی از غذا هاشو بخورونه به یور و تاکید میکنه که اگه واقعا عاشق یور هست، باید خودش با قاشق اینکارو کنه (و بالاخره یه لحظه Loid x Yor دیگه 🙂 )
یور خجالت زده میشه و لوید میگه که یور دهنشو بسیار باز کنه ولی قبل اینکه یور حتی لقمه رو گاز بزنه، یوری جلوشونو میگیره (یوری خواهرشو میپرسته، مطمئنا میدونین این رو که وقتی یکی به خواهرش غذا میخورونه، از نظر یوری بمعنی کار خاکبرسری هست 😐 ) و گیر میده که آنیا باید بخورونه غذا رو به یوری (آنیا نمیگه ها! اسم مستعار براش گذاشته) آنیا به یور غذا میده و یور خیلی باهاش حال میکنه و یوری میره تو فاز مبارزه با لوید سر اینا (به ترتیب):
شستن ظرفا – شستن دست شویی – بیرون بردن آشغالا – روشن کردن ماشین لباسشویی و….
یوری هم تو کل اینا گند میزنه (و میشه گفت لوید میبره)
یوری در آستانه ناامیدی هست که یور میگه کیسه زباله هاشون تموم میشه و یوری، لوید رو به یه مبارزه دیگه دعوت میکنه: (مبارزه آخر)
رفتن به سوپرمارکت و خرید تمام وسایل مورد نیاز خانه، با کمترین میزان استفاده از پول (ارزون ترین چیزا) و سریعترین زمان برگشت به خانه
لوید با خودش که میگه انگار تخفیف یجایی داره و غیره (انتخاب عاقلانه برای خرید چیز میز، مثلا خرید شیر از خیابان x , غیره از خیابان y و خرید ظروف (یوری تو ظرف شستن، ظرفا رو شکست) تو خیابون z)
یوری از مامور sss بودن استفاده میکنه و به یه دزد مراجعه میکنه که بهش سر خرید کمک کنه (پیدا کردن جایی که ارزان ترین وسایلو میفروشه)
برمیگرده یوری و خونه و میبینه که دیر رسیده
گریه میکنه و با خودش میگه که خواهرش دیگه بهش نیاز نداره که یور ینوع آبنباتو از وسایل سور برمیداره و خیلی خوشحال میشه و از یوری تشکر میشه (و چشمای یوری از حدقه میزنه بیرون) (لوید نمیدونست یور همچین چیزی دوست داره) و درنهایت یوری با خوشحالی (عین دیوانه ها میخنده و میگه که از نظر قلبی یور رو میشناسه ولی لوید نمیشناسه و غیره) خونه رو ترک میکنه بخاطر اینکه تونسته لوید رو شکست بده تو آخرین مبارزه.
درنهایت یور از لوید عذرخواهی میکنه.
پایان
خب این کل چپتر ۶۸ بود
(از اینجا به بعد رو به خواست خودتون بخونین)
میشه گفت خلاصه نبود، سعی کردم بگم تقریبا کلشو ولی چیزایی که لازم نبود رو حذف کردم (یمقداری هم جا نمیشه، ببخشید)
اگه غلط املایی، غلط ترجمه ای یا هر غلط دیگه ای پیدا کردین، به بزرگی خودتون ببخشین 🙂
نظر من درباره چپتر؟
من انتظار یچیز جدی تر مثل Damian X Anya داشتم که مثلا آنیا سعی میکنه مخ دامیان رو بزنه و با شکست مواجه بشه (بخاطر صفحه پایانی چپتر ۶۷.۲)
درکل این پرستیدن خواهر خیلی عجیب قریب بود و باهاش حال نکردم (نظر شخصیمه، شاید شما ها حال کنین 🤷♂️)
امیدوارم یچیز جدی تر بزودی بذارن (آخرین چیز جدی، چپتر ۶۶ بود) (بازم شاید شما ها با طنز بودن حال کنین 🤷♂️)
ولی از ۵ بخوام نمره بدم، میدم ۳. بدک نبود خدایی ولی در عرض ۱۰ دقیقه خوندم 😐 خداییش انتظار یچیز دیگه داشتم چون ۲ هفته صبر کرده بودم
آره
وقتتونو گرفتم، نه؟
اقا جدا واقعا بلدی ترجمه نمیکینی
بیا اینجا اه
https://organizations.minnit.chat/382274014549092/Main
ترجمه کن خیلی میخوایمت
خسته ای پس کی این چیتر جدید ترجمه میشه
خودت ترجمه کن اگه اینگلیسی بلدی
https://organizations.minnit.chat/382274014549092/Main
تواین کمک کن ترجمه کنیم
اولین ترجمه هم چیتر 67.2 خانواده جاسوس
اقا خلاصه پارت بعدی بگم بهتان… اره اون زنیکه که میخواست زن لوید بشه؟ خو فیونا میگم فیونا میشنوه که این مرتیکه میزنگه به مامورا بعد میره به فرانکی میگه و خلاصه نقشه میچینن فرانکی با لباس مبدل میادو تهش کاغذ برعکس میکنن یمخواد اون مردک دستگیر کنه که لوید میاد میگه ولش کنو فلانو اینا این مردک با لوید خوب میشه اره😂♥ مدیر سایت ایم سو ساری وجدانم نمیزاشت بقیه تو خماری بمونن
یظره کاملتر بگم
آقایان و خانمای عزیز! این مطلبم اسپویل داره! چپتر ۶۷.۱ و ۶۷.۲!
ببین تو چپتر ۶۷.۱ ، فیونا به لوید گفت که رئیس بیمارستان بخاطر حسودیش یسری از مریضا رو که ارتباط مستقیم تری با خانواده دزموند دارن رو، در دسترس لوید نمیذاره
لوید هم که از همون اول سعی به برقراری ارتباط کرده بود ولی موفق نشده بود واسه همین شروع میکنن به نقشه چیدن
همونطوری که میدونین، دیگه بقیش چپتر ۶۷.۱ هست. لوید با حیله های رئیس بیمارستان کنار میاد و در انتها رئیس بیمارستان زنگ میزنه sss و میگه که جاسوس تو کادر درمانشه.
حالا چپتر ۶۷.۲:
فرنکی و فیونا با استفاده از لباسی که لوید براشون ساخته وارد میشن و از دور لویدو تحت نظر دارن و سپس فرنکی میاد دستبند میزنه به لوید (تلفن انگار وصل شده بود به تلفن دیگه ای که فرنکی داشت یعنی در اصل رئیس بیمارستان به فرنکی زنگ زده 😐 )
لوید شوک زده بنظر میرسه چون نقشه خودش بود ولی فرنکی واسه اینکه لوید رو زهره ترک بکنه، دستبند بهش زده.
درنهایت رئیس بیمارستان میگه : آره تو کشوی لوید لیستی هستی که در اصل نباید دستش باشه و غیره (دزدی مدارک درنظر بگیرین)
بعد انگار با اون مدارک، یکسری کاغذای دیگه هم هست که انگار چاپ شده بوسیله یه دستگاه تایپ که فقط رئیس بیمارستان داره.
دست رئیس رو میشه و میخوان ببرنش که لوید میگه” پس منم ببرین!” و رئیس از احساساتی شدن گریه میکنه (خیلی کوتاه کردما 😐 )
درنهایت فرنکی و فیونا ولشون میکنن و میرن (فرنکی میره که با لباس و تیپ جدیدش مخ دخترا رو بزنه و فیونا هم دلش نمیاد لباسی رو که لوید براش ساخته رو دربیاره (از زنی که ثانیه هایی رو که پیش لوید تو یه اتاق باهاش تنها بوده رو میشمره، ازین بیشتر انتظار نمیره 😐 )
درنهایت لوید میگه “بریم با هم بیمارا رو درمان کنیم و اونم میگه اوک ” (درکل هدف کل این نقشه این بود که لوید دسترسی پیدا کنه به بیمارایی که بیشتر تو دایره اختصاصی دزموند قرار میگیرن)
درنهایت لوید میره خونه و باخودش فکر میکنه که باید سر نقشه c (دوستی مادرا) حساب بیشتری باز کنه و آنیا ذهنشو میخونه
درنهایت آنیا اعصاب خرد رو میبینیم که میخواد به روشی از مادرش جلو بزنه و تو نقشه دوستی ها موفق بشه
آقایان این که چپتر ۶۷.۲ ولی خلاصه شده و چیزیه که از ۲ هفته پیش یادمه 😐 ضمنا چپتر پتانسیل بیشتری میتونست داشته باشه از نظر اینکه یوری رو بیارن و غیره ولی نشد
درکل ساعت ۷:۳۰ امروز چپتر جدید میاد، احتمالا یه خلاصه میذارم ازش ولی درکل ببخشین اگه اشتباهی چیزی هست
حدس درمورد چپتر ۶۸؟ من میگم درمورد آنیا و دامیان هست
احتمالا آنیا سعی میکنه به روشی دل دامیان رو بدست بیاره که با شکست مواجه میشه (و تهش درد گرفتن قلب دامیان بخاطر خجالت زدگی و غیره 😂)
ضمنا کاربر عزیز (دایو*)
ببخشید که بهت ریپلای کردم
تنها کسی بودی که خلاصه گذاشته بود فکر کردم کامنتم چون بهش مرتبطه بهش ریپلای کنم
ببخشید 👌🗿
فکر کنم بهتره اینو بگم بدونین
انتشار پچتر جدید این مانگا، “حداقل” هر ۲ هفته یکبار، روز یکشنبه ساعت ۷ و نیم بعد از ظهر هست (طبق یه برنامه ای بنام mangaplus که ازش استفاده میکنم و این واقعه رو مشاهده کردم و ضمنا تو خود برنامه اینو زده)
حالا چرا “حداقل” هر ۲ هفته یکبار؟
چون بعضی وقتا نویسنده مانگا خسته میشه (این اتفاق افتاده) و بجای چپتر جدید یه آرت یا همچین چیزی ( special illustration) رو منتشر میکنه که توش تاریخ آپدیت بعدی رو زده (تا الان ۶ دفعه منتشر شده)
حالا ترجمه به چه صورته؟
تا جایی که اینجا مشاهده کردم، روزی که قرار مانگا بیاد، ترجمه اینجا آپلود میشه
الان مانگا قراره ۴ سپتامبر ساعت ۷ و نیم بیاد (احتمالا)
ترجمه باید قبل یا بعد ۷ و نیم یکشنبه آپلود شده باشه
امیدوارم که این بهتون کمک کنه 😐
بریم بریم بدو انگلیسی بلدی ترجمه کنا
اینجا
https://organizations.minnit.chat/382274014549092/Main
هرکی یک صفحه کلش 18 صفحه چیتر67.2
بعدشم میشی اولین کسی که اون صفحه رو خونده بدو
اگه میشه لینک گذاشت اینم لینک فندوم اسپای فمیلی که روز شمار میزاره برای
چپترای بعدی
https://spy-x-family.fandom.com/wiki/Spy_x_Family_Wiki